هورام هورام ، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره

ببی جوانکه ی دایه و بابه

سفر...........

سلام گل پسرم خوبی؟ چند روزه خیلی دلم گرفته ولی امروز خیلی بیشتر اخه بازم بابایی می خواد بره مسافرت ظهر که بابایی امد وگفت فردا میره یهو دلم ریخت  وبغض گلمو گرفت به زور جلوی اشکامو گرفتم رفتم بغلش کردم  خیلی غمگین بود ولی جوری رفتار میکرد که من ندونم تودلش چه خبره اخی فدات بشم عزیزم دلم می خواست یه دل سیر گریه کنم ولی............ بابای نگام کرد وگفت اخه شما چی دارید که نمیتونم دو روزبرم تنهاتون بزارم ندونستم چی بگم  خیلی دلم می خواست که نزارم بره یا من باهاش برم ولی ٤-٥ساعت نشستن توماشین خیلی برام سخته  کارش هم ضروریه باید بره وای من چه کار کنم دارم دیونه میشممممممممممممممممممم   دوست ...
27 بهمن 1390
1